دیدگاههای اقتصاد دانان مکتب کلاسیک درزمینه رشد وتوسعه

نظریه آدام اسمیت

نظریه آدام اسمیت مبتنی بر سه اصل کلید است :

1-   تراکم سرمایه

2-   تخصص

3-   تقسیم کار

به عقیده اسمیت مبنا واساس مزیت تقسیم کار همان مبادله است. تقسیم کار باعث می شود که هر فرد قسمتی از تولید خود را که اضافه بر مصرف است با اضافه  تولید دیگران مبادله کند.به عقیده آدام اسمیت تقسیم کار سه خصوصیت اصلی دارد.

1-   بالا بردن مهارت کارگران

2-   صرفه جویی در وقت

3-   تولید برمبنای خط تولید که باعث صرفه جویی در نیروی کار می شود.

براساس نظریه وی ، تراکم سرمایه موجب استفاده بیشتر از ماشین آلات ولذا تقسیم کار وافزایش کارایی کارگران می شود . این امر موجب افزایش سود آوری وخود منجر به تراکم بیشتر سرمایه می گردد.

به عقیده اسمیت تداوم روند فزاینده تراکم سرمایه به قدرت ووسعت بازار وابسته است. هرچه قدر بازار وسعت کمتری داشته باشد روند تراکم سرمایه محدود می شود.

بنابراین محدود بودن تقاضا و وسعت بازار موجب کاهش تراکم سرمایه ولذا کاهش سود می گردد.

آدام اسمیت در بحث خود به دو نکته اساسی اشاره می کند که یکی امساک ودیگری اسراف است. به عقیده وی امساک موجب افزاش سرمایه و زمینه ساز صنعتی شدن بیشتر خواهد شد و صنعتی شدن نیز موجب سود آوری بیشتر می گردد.

بنابراین به عقیده اسمیت صنعتی شدن سود آوری نمی آورد بلکه اصولا امساک و پس انداز است که موجب افزایش سرمایه وسود آوری می شود. متقابلا اسراف موجب محدود شدن پیشرفت می گردد.

وی معتقد است که دستگاههایی مثل دستگاه قضایی ، دربار وکلیساها جزو بخشهای غیر مولد جامعه هستند  واسراف کننده . آنها مصرف کنندگان بی خاصیتی از نظر تولید هستند.

آدام اسمیت تاکید می کند : ملتهای بزرگ هرگز به دلیل فعالیت بخش خصوصی با فقر و ورشکستگی روبه رو نمی شوند درحالی که گاه به دلیل اسراف وسوء مدیریت بخش دولتی با ورشکستگی وفقر دست به گریبان می شوند و این زمانی است که مجموع یا تقریبا تمام درآمد دولتی صرف نگهداری نیروهای غیر مولد می شود.

به عقیده وی آن نیروی کاری مولد است که ارزشی به شیئی که روی آن کار می کند اضافه نماید. مثلا صنعتگر به موادی که روی آن کار می کند ارزشی معادل نیاز خود و سود کار فرمایش اضافه می کند و لذا مولد است .خدمات کسانی مثل پادشاه ، ماموران عدلیه ، نظامیان ونیروی دریایی با وجود اینکه قابل احترام ومفید وضروری است اما هیچ گونه ارزش تولیدی ندارد.

بنا به نظر آدام اسمیت ، سرمایه گذار از دو طریق موجب افزایش تولید می شود:

1-   جذب وتقاضای کارگر بیشتر

2-   افزایش توان کارگران شاغل

اما به دلیل رقابت بین کارفرمایان برای جذب نیروی کار و در نتیجه افزایش دستمزد و نیز رقابت در یک رشته خاص تجاری ، سود سرمایه گذاری کاهش می یابد. یعنی عملکرد دو بازار – بازار عوامل محصول – موجب کاهش سود ودر نتیجه کاهش تراکم سرمایه می شود.

به عقیده اسمیت تنها راه خروج از این محدودیت به دست آوردن سرزمینهای جدید یا اقدام به رشته های جدید تجاری است. به نظر می رسد که در چهار چوب این دیدگاه است که تصرف هند غربی و امریکای شمالی برای انگستان توجیه پیدا می کند.

نظریه ریکاردو

برخلاف آدام اسمیت که رشد را از بعد تولید می نگرد ، ریکاردو به آن از بعد توزیع نظر می کند. به عقیده او افزایش ثروت جامعه منجر به افزایش جمعیت ودر نتیجه باعث افزایش تقاضای مواد غذایی می شود. این روند موجب استفاده از زمینهای با حاصلخیزی کمتر می شود. کشت زمینهای با حاصلخیزی کمتر باعث افزایش هزینه تولید در این زمینها در مقایسه با هزینه تولید زمینهای حاصلخیز می گردد. این امر موجب افزایش اجاره بهای زمینهای حاصلخیز می شود وبه همین ترتیب تداوم کشت زمینهای با حاصلخیزی بسیار کمتر در مقایسه با زمینهای کشت پذیر قبل از آن ، اجاره بهای زمینهایی را که در ابتدا کشت می شدند  بیشتر خواهد کرد و به مالکان آن تعلق می گیرد.

البته ریکاردو تاکید می کند که افزایش قیمت غلات به دلیل افزایش اجاره بها نیست بلکه به سبب افزایش تعداد کارگران در زمینهای با حاصلخیزی کمتر که تولید غلات در آنها به کار بیشتری نیاز دارد باعث گران شده غلات می شود . بنابراین مالکان زمینها را نباید برای افزایش قیمت غلات نکوهش کنیم .

ریکاردو می گوید :افزایش قیمت محصولات خام و اولیه مثل غلات باعث می شود که کارگان نیاز به دستمزد بیشتری داشته باشند تا بتوانند مایحتاج اولیه خود را که در آن زمان عمدتا غلات بود تهیه کنند.

بنابراین در روند فزاینده تقاضا برای مواد غذایی و استفاده از زمینهای با کیفیت پایین تر ونا مرغوب تر ، اجاره بها و دستمزد ها افزایش می یابد و لذا سهم سود از تقسیم ثروت بین عوامل کار وزمین و سرمایه رو به نزول می رود.

به عقیده ریکاردو این روند نزولی سود با پیشرفت وبهبود ابزار تولید و نیز افزایش تولید ما یحتاج عمومی به خوبی قابل کنترل است . همچنین اکتشافات علمی در امور کشاورزی موجب کاهش نیاز به کارگران کشاورزی می شود و روند نزولی سود را متوقف می کند.

از نظر ریکاردو یک کشور با زمین کمتر ولی حاصلخیزت به اضافه آزادی واردات مواد غذایی می تواند به طور مداوم سود آوری داشته باشد و رشد کند. اما کشوری با زمینهای وسیع ولی نامرغوب به اضافه محدودیت ورود مواد غذایی مواجه با کاهش سود و رشد خواهد شد.

نظریه مالتوس

عوامل موجد رشد مستمر ثروت چیست ؟

به عقیده مالتوس ، افزایش مستمر جمعیت عامل قوی ولازم برای بالا بردن تقاضاست اما اگر این افزایش در مقابل ضروریات محدود کشور قرار گیرد تبدیل به عامل باز دارنده رشد ثروت می  شود.

افزایش جمعیت باعث کاهش دستمزد و کاهش دستمزد موجب کاهش هزینه تولید و باعث افزایش سود سرمایه دارد می شود. این در بلند مدت درست نیست . در بلند مدت دستمزد حقیقی از یک حد پایین تر نمی رود چون در غیر این صورت رشد جمعیت متوقف خواهد شد. پس افزایش مستمر جمعیت نمی تواند باعث افزایش رشد اقتصادی شود

نکته اساسی بحث تقاضای موثر جامعه است . مالتوس قانون سی را شدیدا ً رد می کند و معتقد است هر تولیدی تقاضای خود را خلق نمی کند. به عقیده او تولید افزون تر که نتیجه افزایش فعالیت کارگر است ممکن نیست کامل به فروش رود چرا که بخش عمده ای از درآمد نصیب سرمایه دار می شود. ثروتمندان ، زمین داران و سرمایه داران نیز عمدتا صرفه جو هستند وقسمتی از درآمد را پس انداز وبه سرمایه خود می افزایند و این درست نیست که تولید تنها منبع تقاضا باشد . به عقیده وی ، مصرف وتقاضای کارگران به تنهایی نمی تواند انگیزه تراکم سرمایه باشد.

مالتوس در این زمینه ( و در پاسخ به قانون سی ) سه نکته را مطرح می کند:

1-   کالا ها را نمی توان مثل اعداد ریاضی و شاخصهای هندسی با هم مقایسه کر د . کالا ها با توجه به ابزار آن کالا ها و نیز تعداد درخواست مصرف کنندگان ( تمایلات و مصرف کنندگان ) تعیین می شود و نوع کالا وقیمت آنها متفاوت است . بنابراین ممکن است یک کالا به علت صرفه جویی مصرف کنندگان قیمتش پایین آید و این باعث کاهش قدرت تراکم سرمایه شود.

2-   دومین بحث او ، با اشاره به ریکاردو باتیست سی و دیگران ، این است :ایشان به ذات انسانی توجه نکردند . با افزایش قدرت تولید ، انگیزه رفا طلبی انسان افزایش می یابد . بخشی از نیروی کارش آزاد می شودو هرچه توان دارد صرف تولید ومصرف نمی کند . پس این نکته که تمایل به کاهش مصرف در جامعه وجود ندارد ، درست نیست ، تمایل به کاهش مصرف وجود خواهد داشت .

3-   این صاحب نظران تراکم سرمایه را تضمین تقاضا می دانند یعنی تراکم سرمایه باعث تقاضای نیروی کار می شود و با تقاضای نیروی کار پرداخت مزد افزایش می یابد  واین باعث افزایش مصرف وافزایش تقاضا برای تولید می شود. این درست نیست . اگر تمام سرمایه ها به طرف تولید کالاهای ضروری برود ( برای مصرف کامل ) افزایش زیاد کشت و بهره وری از زمین به علت رشد جمعیت باعث بهره وری نزولی زمین خواهد شد. اگر این تراکم سرمایه از حدی بیشتر شود ( صرفه جویی سرمایه داران ) کاهش تقاضای موثر برای تولیداتشان کارگران را بیکار می کند.

به عقیده مالتوس صرفه جویی زیاد باعث رکود خواهد شد . به عقیده وی وقتی موجودی سرمایه کشور در سطح پاین باشد صرفه جویی موجب رشد خواهد شد ولی هیچ ملتی از صرفه جویی دایمی نفع نخواهد برد.

نکته دیگر اینکه زمین حاصلخیز را محرک خوبی برای افزایش ثروت ( به علت دیررسیدن به بازده نزولی ) و اختراع  ونو آوری را هم محرک خوبی برای افزایش ثروت می داند. چون اختراع ماشین آلات باعث افزایش تولید کالا با قیمت کمتر و قدرت خرید بیشتر می شود و لذا کل ارزش کالاهای تولید شده را افزایش می دهد پس اشتغال هم در مصنوعات مختلف بیشتر خواهد شد، به شرطی که کالاهای تولیدی با کشش باشند. درغیراین صورت تقاضا آن قدرزیاد نمی شود که ارزش کل را بالا برد . همچنین گسترش بازار باید داشته باشیم ، بدون گسترش بازار و افزایش مصرف نو آوری واختراع تا حد چشمگیری کاهش پیدا می کند.

از نظر مالتوس عوامل زیر باعث افزایش مستمر تولید وثروت می شوند:

1-   ذخیره سرمایه

2-   حاصلخیزی خاک

3-   ابداغ و اختراع

در یک کلام دارایی یک کشور در نتیجه افزایش تدریجی پس انداز شکل می گیرد اما پس اندازی که ناشی از سود سرمایه باشد نه پس انداز ناشی از صرفه جویی .

 مالتوس در مورد توزیع هم می گوید که عوامل مربوط به توزیع هم می تواند در شد ارزش دخیل باشد. سه علت مهم افزایش ارزش از بعد توزیع عبارتند از :

1-   تقسیم دارایی زمین داران – این امر حدی دارد . اگر از آن حد بگذرد اثر سوی خواهد داشت . یکی از مشک ترین کارها تعیین این حد است که در شرایط زمانی و مکانی فرق می کند.

2-   علت دیگر که به توزیع مربوط است بازرگانی خارجی و داخلی و کلا هر مبادله ای است که موجب افزایش قیمت مبادله ای کالا بشود. این امر ، افزایش ارزش مبادله ای داراییهای کشور را موجب می شود. و ثروت ملی را افزایش می دهد.

3-    سهم نیروی های مشغول در خدمات شخصی ومصرف کنندگان غیر مولد : به عقیده او باید بین مصرف کنندگان غیر مولد  و مولد نسبتی رعایت شود . کسانی مثل قضات ، پادشاهان ... مصرف کنندگان غیر مولدند  وصنعت گران وکشاورزان گروه مولد. مصرف بین دوگروه باید نسبتی داشته باشد . این نسبت باید طوری انتخاب شود که موجب تولید شود و مشوق افزایش ثروت باشد.

نظریه مارشال

در آثار مارشال توسعه اقتصادی به صورت نظریه ای مدون مطرح نشده است ولی او از ماهیت وعملکرد دسته ای از نیروها وعوامل اقتصادی صحبت می کند که اهمیت زیادی در تعیین و پیشبرد توسعه اقتصادی دارند. آن چیزی که مطرح است برداشت از نظریات اوست .

بر اساس برداشتها از نظریات مارشال ، عوامل تعیین کننده رشد اقتصادی به سه دسته قابل تقسیم هستند:

1-   عوامل تعیین کننده بنیانی وبلند مدت

2-   عوامل مهم

3-    عوامل کم اهمیت

عوامل بنیانی و بلند مدت که در پیشرفت جامعه نقش اساسی دارند . این عوامل عبارتند از : آب وهوا ، منابع طبیعی ، ویژگی جوامع بشری و آزادی بشر .اینها در بلند مدت عمل می کنند و بسیار بنیانی هستند.

کشور های شمال از نظر اقلیمی بسیار مطلوب هستند. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل توسعه نیافتگی کشورهای جنوب همین  است ( هر چند نظریه پردازان کشورهای شمال برای توجیه سیاست های استعماری خود دراین زمینه بیش از حد غلو کرده اند)

منابع طبیعی هم همین نقش را دارند .

مساله سوم این است که برخی از جوامع سلسله ویژگی های خاص دارند که به آنها برتری می دهد مثل روحیه خلاق داشتن ، پر توان بودن ، ماجرا جو بودن . ..

آزادی بشر به معنای نبود سنتهای دست و پاگیر و وجود آزادی های اجتماعی است .

عوامل مهم که مقطعی هستند.

الف – خواست وتوان برای پس انداز که به سه علت وابسته است :

-        وجود امنیت وامید به استفاده از اندخته در آینده .

-        وجود نهادها و موسسات مشوق پس انداز مثل موسسات پولی

-        توزیع درآمد  : یعنی نوع توزیع درآمد در پس انداز تاثیر دارد. البته مارشال در این زمینه به نظر نمی رسد که دیدگاه  یگانه ای داشته باشد. در کتاب اصول علم اقتصاد از نظر مارشال چنین برداشت می شود که چون ثروتمندان اضافه درآمد به هزینه دارند بنابراین قدرت پس انداز بیشتری دارند اما در همان کتاب از هر تغییر توزیع درآمد که ثروت مزدبیگران را اضافه کند به منزله وسیله ای برای افزایش تولید فیزیکی و انباشت ثروت جامعه یادمی کند.  

ب- بهبود حمل ونقل همراه با تولید انبوه: بهبود حمل ونقل موجب می شود که بنگاههای اقتصادی با استفاده از صرفه اقتصادی بازده بیشتری داشته باشند. این بهبود تولید در سطح انبوه را ممکن می سازد و توسعه مناطق فروش را موجب می گردد.

پ-گسترش مصنوعات : درهرکشوری با کالاهای بومی انجام می گیرد. مشروط براینکه کالای بومی انتخابی قابلیت گسترش در سطح وسیع داشته باشد و مراحل مختلف آن را بتوان تخصصی کرد. مثل کشتی سازی درهلند وپشم و آهن در انگلستان .

ت- اهمیت تجربه و آشنایی با شکل سازمانی نظام سرمایه داری قبل ازآنکه وارد تولید انبوه بشویم .

ث- عواملی که موقتاً از بازده نزولی زمین جلوگیری می کنند. به عقیده مارشال حتی بهبود شیوه های تولید نیز که بازده را افزایش می دهد در نهایت قادر به جلوگیری از بازده نزولی زمین نخواهد بود.

عوامل کم اهمیت:

این عوامل ازنظر مارشال تاثیرضعیفی بر رشد اقتصادی دارند و چهار عامل را شامل می شوند:

عامل اول ، وجود یک طبقه متوسط : برای مثال در سده هیجدهم میلادی ، دو طبقه متمایز بسیار ثروتمند وبسیار فقیر درفرانسه وجود داشت وطبقه متوسط به جمعیت کم شمار نقشی درتحولات این کشور ایفا نمی کردکه این ، از موانع توسعه به شمارمی رفت . در مقابل ، انگلستان سده هفدهم به دلیل وجود طبقه متوسط ، بسیاری از موانع توسعه را از میان برداشت . این مساله به دوگانگی اقتصادی در جامعه برمی گرددو بیشتر به  مساله مشارکت اجتماعی وسیاسی مربوط می شود.

وجود دولت کارا وغیرفاسد وآموزش وتعلیم وتربیت ، دوعامل دیگری هستند که مارشال به آنها اشاره می کند. مارشال ، ، قیمتها را عامل چهارم می داند وافزایش قیمتها را عامل کندی رشد اقتصادی تلقی میکند . البته وی رشد ملایم وتدریجی قیمتها را برای توسعه ضروری می داند.

نظریه استوارت میل

استوارت میل درپی آن است که قوانین حاکم بر تغییرات را در جوامع بشری پیدا کند . او تلاش میکند که دلایل به وجود آمدن مزد، سود، اجاره وجز آن را بیابد وقوانین حاکم بر مکانیسم شکل گیری آنها را مشخص کند. وی ، می خواهد این نکته را دریابد که چه چیزی باعث کاهش سود می شود. چگونه باید جلو کاهش سود را بگیریم ؟ استوارت میل بررسی ماهیت، عوامل شکل دهنده وپیامدهای پدیده تولید و ازدیار ثروت را هدف اول می داند.

به  عقیده وی ، یکی از ویژگیهای پدیده تولید، رشد قدرت وتسلط بر طبیعت است . تسلط بر طبیعت به این صورت است که باید به علوم وفنون دسترس یافت .

دومین ویژگی پدیده تولید که از نظر اومهم است افزایش مستمر امنیت ودارایی است . تا وقتی ویرانگری در جامعه وجود دارد تامینی برای دارایی شخصی نیست و جامعه نمی تواند توسعه یابد.

سومین عامل که موجب رشد جوامع می شود بهبود توان و ظرفیت تجاری بشر است.

چهارمین عامل ، گسترش ظرفیت همکاری اجتماعی است واشاره می کند به جوامع ابتدایی که در آنجا فقر بیشترمطرح بوده است و از موقعی که همکاری اجتماعی بیشترشده ، رشد اقتصادی هم افزایش یافته است.

نکته مهم در بحث استوارت میل اثر رشد بود بر توزیع بین طبقاتی که در رشد سهیم هستند. عوامل تولید در بخش صنعتی از نظر او کارگران وسرمایه داران هستند و عوامل تولید در بخش کشاورزی ، کارگران ، سرمایه داران و زمین داران ؛ ومعیار مهم رشد ، افزایش سرمایه به اضافه افزایش جمعیت وبهبود تولید است.

اگر فقط سرمایه به اضافه  جمعیت افزایش یابد و شرایط زندگی کارگران ثابت باشد تقاضای کارگران برای مواد غذایی افزایش می یابد . بافرض ثابت ماندن تکنولوژی این قضیه باعث بازده نزولی زمین  واین امر یعنی بازده نزولی موجب افزایش هزینه تولید قیمت محصولات کشاورزی می شود. در این حالت کل سود درقالب اجاره زمین به سمت زمین دار می رود. چون کل دستمزد پولی به علت افزایش استخدام کارگران زیاد شده است لذا افزایش دستمزد پولی به علت افزایش استخدام کارگران زیاد شده است لذا افزایش دستمزد به کل فعالیت ها گسترش می یابد و چون سرمایه داران به سرعت نمی توانند تکنیک تولید و وضعیت اشتغال را عوض کننند لذا از سودشان کاسته می شود.

درکوتاه مدت بهبود تولید در برخی از موارد موجب بهتر شده وضعیت سرمایه داران و کارگران می شود ولی در بلند مدت به سبب افزایش جمعیت تمامی سود به طرف زمین داران می رود.

فرضیه اصلی استوارت میل این است : کشوری که در بلند مدت از تولید بالا و درآمد خالص زیاد برخوردار باشد پس انداز حاصل از درآمد سالیانه ذخیره سرمایه درکشور را به شدت افزایش می دهد. از خصوصیات چنین کشوری ، کاهش سود به پایین ترین حد است و در نهایت وضعیت سکون اقتصادی در آن کشور برقرار می شود. به عقیده استوارت میل چهار راه برای از بین رفتن سکون وعقب انداختن آن وجود دارد:

1-   اتلاف سرمایه : وقتی بورس بازی ، سوداگری تجاری و سفته بازی اوج بگیرد ویکباره وضعیت تجاری تغییر کند بخشی ازسرمایه به خارج منتقل می شود ومقادیری هم به سبب تغییر ناگهانی وضعیت تجاری از بین می رود. این امر در کوتاه مدت فضای لازم را برای به کارگیری سرمایه های موجود ایجاد می کند و لذا تا حدودی باعث افزایش نرخ بهره وسود می شود.

2-   بهبود شیوه تولید: بهبود شیوه تولید موجب افزایش تراکم سرمایه بدون کاهش سود می شود به شرط اینکه این امر موجب بهبود وضع کارگران وافزایش تقاضای آنها نشود. اگر تقاضای کارگران به نسبت کاهش قیمت کالاهای مصرفی کارگران افزایش نیابد، دستمزد پولی کاهش می یابد . این امر موجب افزایش به کارگیری سرمایه قبل از رسیدن نرخ سود به حداقل ممکن می شود.

3-   تجارت خارجی : ورود کالاهای ارزان به داخل همان اثر مربوط به دستمزد وسود را در حالت بهبود شیوه تولید دراد. به شرط اینکه سطوح زندگی و تقاضای کارگران ثابت بماند.

4-   صدور سرمایه : با صدور سرمایه به کشورهای دیگر سود بیشتری از سود داخل به دست می آید . صدور سرمایه دو اثر دارد:

یکی انتقال سرمایه صورت می گیرد ولذا فضای لازم برای سرمایه داخل باز می شود.

دوم بازگشت محصولی ناشی از سرمایه گذاری خارج که به علت دسترسی به منابع جدید و استفاده از آنها ارزان تر ازسرمایه گذاری در داخل در می آید.

نکته مهمی که استوارت میل درزمینه رشدو توسعه تاکید می کنداین است که کامیابی و موفقت اقتصادی وقتی تامین کننده آرمانهای انسانی است که عموم مردم از آن بهرمند شوند و امکان پیشرفت برای آحاد جامعه وجود داشته باشد و هیچ گونه تبعیضی صورت نگیرد.

او تاکید می ورزد که برای یک کشور از نظراستقلال ملی وامنیت ضروری است که تلاش کند از نظر رشد تولید وذخایر سرمایه ای از همسایگان خود عقب نماند. اما در ارتباط با داخل یک کشور این تلاش بین آحاد جامعه کمتر اهمیت دارد.

استوارت میل می افزاید : افزایش تولید صرفاً برای کشورهای عقب مانده جهان مهم ترین هدف محسوب می شود ولی برای کشورهای پیشرفته آنچه از لحاظ اقتصادی ضرورت دارد توزیع بهتر است.

او می گوید: پیشرفت های اقتصادی جهانی فقط وقتی می تواند تحول عمومی سرنوشت بشر را به صورت مطلوبی موجب گردد که نهادهای عادلانه ای در جهان استقرار یابد و وسیله ای برای ارتقای تمامی جهانیان بشود.

منبع :

نگرشی بر دیدگاهها و مسائل توسعه اقتصادی  دکتر عبدالناصر همتی .

تهیه وتنظیم : رضا دمیرچی کارشناسی ارشد علوم ارتباطات