شعری که در ذیل تقدیم حضورتان می کنم . توسط آقای علیعباس دمیرچی شاعر جوان کلنجین به نام ناز نگاهش ادا اخیراً سرورده شده است .
با اجازه آقای دمیرچی تقدیم به همه همشهرهای عزیز .
 انشاالله از خواندن آن لذت ببرید و با ذکرصلواتی  روح پدر ومادر وهمچنین برادر شهید گمنامش را شادکنید. 

آه ز سرمای دل ، صبحت ما و شما 

شهر و چراغ خطر ، طفلك بي ادعا

كوچكي دست آن دخترك گل فروش

زردي رخسار او از نوسان دما

لرزش دست و دلش ، تا كه فروشد گلش

با نگه التماس ، ضعف طنين صدا 

خواب ندارد كه تا خواب به رويا كند 

تاب زكف داده و ناز نگاهش ، ادا

باني مفهوم حق ، خسته كه نه ، بي رمق

غربت  سرخ شفق ، منزل و ما وا کجا؟

راهي پر طمطراق ، دلبر و ويلا و باغ

يك نه كه صد چلچراغ ، خير رساند خدا

غبغب و باد غرور ، غرق به درياي شور

سبز نگشته عبور ، تا نزند شيشه را

هدیه او مریم ونرگس  و زیبایی است 

چون نخریدی نخر اخم وتفاخر چرا؟