«کلنجین وطن من» انسان با سفر کردن حس خوش آیندی را به دست می آورد و می تواند این حس را با نوشتن ماندگار کند. در سفر، انسان با زندگی های دیگران، فرهنگ ها و آئین های مختلف آشنا می شود و می تواند یک دوره کوتاه متفاوت از زندگی روزمره خود را تجربه کند.

سفرنامه آقای عباس قدیانی هنرمند خوش ذوق، از سفری که چهاردهم اردیبهشت ماه به همراه همشهریان از تهران برای جمع آوری زباله های رها شده به کلنجین سفر کرده بودند، به رشته تحریر در آمده است. از ویژگی های مهم این سفرنامه، سلیس و روان بودن آن است. آقای قدیانی ضمن اشاره به طبیعت زیبای منطقه، به مشکلات مهمی از جمله، مشکلات محیط زیست، جاده منتهی به کلنجین، کشاورزان، خیابان های روستا و... اشاره کرده است.   

سفرنامه (2) محیط زیست

روز پنجشنبه جهت مشارکت در پاکسازی وجمع آوری زباله های اطراف روستای کلنجین، ازتهران حرکت کردم درحالیکه آسمان نیمه ابری، همراه با سرمای خاص نشان از بارندگی دراطراف شهرهای مجاوری بود که لازم است شکرگزارخداوند متعال باشیم. در طی مسیر به همان نسبت آثار ناشی از بارندگی روزهای قبل کاملا مشهود بود. وجود حوضچه های پرآب کنارجاده و رطوبت زمین بسیار دیده میشد. واقعیت این است که درطول مسیر کمی هم تردید و نگرانی ازجهت بارش باران شدید و در نتیجه عدم اجرای برنامه پاکسازی داشتم چراکه دوستان زیادی برای مشارکت دراین کار خیر ونیک اعلام آمادگی و برای سفر برنامه ریزی کرده بودند. 
درهرحال وارد جاده روستای کرچشمه شدم هرچند تابلوی روستا با نام روستای کورچشمه نشان داده شده  که بنظرم، کرچشمه صحیح است  و البته کور چشمه هم باتوجه به معنی با ظرافتی که دارد میتواند باشد. جاده منتهی به این روستا درمنطقه کوهستانی، پرخطر،باریک  وغیر استاندارد ولی ازطرفی بسیار زیباست وجود رودخانه که هردوطرف آنراباغات انگور ودرختان جنگلی ومیوه چشم اندازی زیبا ایجاد کرده است. در همان ابتدا درختان گردویی که براثر سرمای شدید ناشی از برف و یخبندان خشک شده بود توجه ام را جلب کرد و ضمن ناراحتی به یاد کارشناس واستاد رشته کشاورزی افتادم که میگفت. امروزه استفاده از ترکیبی از مواد شیمیایی که نوعی با نام کود شناخته میشود، میتوان شکوفه دادن این درختان را به تعویق انداخت تا احتمال سرمازدگی این نوع درختان به حداقل برسد. باخود فکرکردم تا کی و چه وقت بایستی مزارع و کشاورزی خودمان ازحالت سنتی، قدری روز رسانی شود؟ و بهتر است کشاورزان منطقه از روشهای مختلف جلوگیری از سرما زدگی و انواع آفات اطلاع داشته باشند. و اکنون نقش مسئولین محلی دربکارگیری افراد متخصص جهت آموزش کشاورزان بسیار ضروریست. امروزه بدلیل کمبود آب در منطقه باید با استفاده از نظرات کارشناسان ضمن استفاده صحیح ازمنابع آب، خصوصا قطره ایی در انتخاب نوع کشت محصولات نیز 
دقت کافی داشته باشیم. بگذریم، با ورود به این روستا وعبور از چاله وگودالهای فراوان وتذکری دوستانه به یکی از مسئولین محلی درجهت رفع این معضلات عبوری و لزوم  درخواست نصب علایم راهنمایی و رانندگی درجاده ورودی وخروجی و منطقه کوهستانی به سمت روستای خودمان حرکت کردم. 

پس از عبور از روستای کرچشمه و نقاط کوهستانی بسیار زیبا که  مملو از انواع سبزیجات خوراکی محلی معطر بوده، و معمولا دراین فصل سال  اهالی و مسافرین عبوری  برای برداشت و چیدن آنها ،خودرا به دامان این تپه های سبزه زار وچشم نواز می رسانند. واگر شناختی نسبت به انواع این سبزی های محلی داشتم شاید خودم را به دامان این طبیعت زیبا می رساندم.

 البته بخشی ازاین طبیعت زیبا نیز مورد بی مهری اهالی آن منطقه قرار گرفته بود وزباله ها ومواد زاید خود را درآن اطراف رها کرده بودند که لازم است مسئولین و اهالی منطقه ومسافرین عبوری ،اهمیت پاکیزگی محیط زیست را بیشتر درنظر بگیرند. درحالیکه هوای بسیارمطبوع بهاری توام با نم نم باران و وجود گل و گیاهان 
مختلف، اطراف  جاده را پوشانده بود، با نوای ملایم موسیقی بی کلام که مرا همراهی میکرد،  به راه خود ادامه می دادم و پس از عبور از منطقه کوهستانی به دشتی وسیع سبز با منظره بسیار زیبا و خیره کننده و چشم نواز رسیدم که بخشی از روستای کلنجین همچون ستاره ایی در دوردست نمایان بود.

به شهرت جلوه گرهرجا،کلنجین 
مرا هم مسکن و ماوا، کلنجین 

با آمدن نم نم باران احساس   میکردم  که شور شعف و شادی در دل این  طبیعت زیبا، خصوصا در  گندم زارها وگونه های گیاهی ایجاد شده و من هم ازریزش باران، این نعمت الهی بسیارخوشحال بودم... درحالیکه نزدیک روستای خودمان میرسیدم محله سره کاملا دیده میشد و لحظه ایی پرنده خیالی من پروازی به گذشته های دور کرد .درآن سالها خانواده هایی منتظر مسافر خود، ویا رسیدن نامه و خبری ویا بدرقه مسافری با  اشکهایی از غم فراق که هریک از این اتفاق اکثرا درهمین محله سره رخ میداد. یادآن سفرکرده، همسفرجاده ها، مرحوم مشهدی قنبر قدیانی راننده اتوبوس گرامی باد، که درآن سالها خود شاهد این لحظات احساسی  بود همه کوچه و محله های روستایمان پرازخاطره هاست... هرچند علاقه مندبودم روایت گر گذشته های دورباشم. از نسلهای گذشته، از فرهنگ وآداب رسوم وازفداکاری وزحمات مادران وپدرانمان... سخنی گفته باشم ولی بهتراست درزمان مناسب به آن بپردازیم.

به سه راهی ورودی روستا رسیدم  علیرغم تذکر مکرر به مسئولین برای انتقال دو عدد تیر آهنی بلند دراین سه راهی که چندسالی است در وسط خیابان ودر  موقعیت بسیار خطرناک قرارگرفته، اما تاکنون نسبت به جابجایی آنها اقدامی صورت نگرفته که امیدواریم هرچه سریعتراین گذر عبوری اصلاح گردد. درهرحال  با احتیاط کامل از این سه راهی بسوی محله بالا حرکت کردم، هرچند با وجود چاله وگودالهای فراوان ونبود جدول بندی و آسفالت مناسب ووجود مصالح ساختمانی وکود حیوانی  در مسیر گذر عبوری، باخود فکرکردم که ای کاش با توجه به بودجه محدودجاری ، اگرمسئولین وقت بجای آسفالت جاده عمومی سره، خیابان اصلی داخل روستا را آسفالت وبازسازی  میکردند منافع اکثریت اهالی تامین، وعبور مرور اهالی سهل و آسان میشد... حتی بنظرم درطراحی این خیابان اصلی روستا نیز درآن سالها دچار سهل انگاری واشتباه شده وآینده نگری نکردند  و شاهد مشکلات ترافیکی درروزهای خاصی  ازسال  و مراسم هایی که درمساجدبرگزار میشود هستیم. کم عرض بودن خیابان و پارک کردن دردوطرف خیابان ودرنتیجه عدم عبورو مرور خودروها از مقابل یکدیگررا میتوان نام برد. و همچنین آیا دقت کردیم که اگر اتوبوسی داخل محله بالا حرکت کند چگونه میتواند دور زده وبرگردد؟ درحالیکه می توانستند باطراحی یک میدان بزرگ ،ضمن زیبایی محله، این نوع مشکلات نیز برطرف میشد...
بعد از عبور از چنین خیابانی غیراصولی وغیراستاندارد به منزل رسیدم. بعداز استراحتی کوتاه صدای قاری قرآن از مسجد را شنیدم که نشان ازمراسم ترحیمی بود که درمسجد برگزار میشد واین رسم حسنه ونیک در روستایمان است که اکثر اهالی  در این نوع مراسمها شرکت می کنند و من هم بنا به وظیفه  به طرف 
مسجد حرکت کردم ... در حالیکه به غروب آفتاب نزدیک شدیم، باران این نعمت الهی باشدت بیشتر 
و بصورت تگرگ می بارد و برای تماشای این طبیعت زیبا واستفاده از هوای پاک بطرف رودخانه (کنار پل ورودی روستا)حرکت کردم .هوای پاک تمیز وطبیعت زیبا بسیارلذت بخش بود وپس از مدتی برای دعا و زیارت اهل قبور به آرامستان روستا رفتم... واقعیت این است که درهمه این مراحل سفر نیم نگاهی هم به وضعیت موجود محیط زیست دراطراف روستا و داخل روستا داشتم خصوصا وضعیت خرابه ها وسطل های فعلی زباله ها که موردبحث فراوان دوستان در ماه های اخیربوده است ....امروز هم گذشت اکنون شب است ودرکنار پنجره نشسته ام. یک فنجان چای دردستم وصدای نم نم باران که از من می خواهد سفرکنم!. به کجا؟ 
به دوران کودکی ام ؟ و یا با یاد خاطرات پدر و مادرم؟  و یا دوران گذشته زنان ومردان فداکار این دیارام ؟... البته کمی دلتنگ شدم ولی آن مسافرین را بازگشتی نیست ومن آنان را در عمق جاده  تنهایی میبینم... خدایا دلم گرفته دلتنگترین بنده ات را دریاب. 

به وقت اذان صبح است. دیگرخبری از حاج اسحاق نیست تابا حضورش ،چراغ مسجد محل را روشن نگه دارد. آوای دلنشین وساده اذان  اوسالها درفضای روستا طنین انداز بود. صدای خوش ،قاری قرآن محله، علی عباس دمیرچی دیگر شنیده نمیشود از مکتب خانه آن معلم قرآنی روستا  آخوند ملاجعفر که بنویسم خود شروع قصه زندگی بسیاری از اهالی است. آنان نیز به مسافرینی پیوستندکه دیگر بازگشتی نیست. لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت نمی آید باز روزگارعجیبی است ،درتاریکی و درآن فضای سکوت، صدای اذانی بر روستا طنین انداز شده، غافل ازآنکه این همان  ربات وابزار تنظیم شده ایی است که جای بزرگان محله را گرفته است! در حالی که قفل و زنجیر بر درب مسجد بسته شده  است که خود گفتنی های زیادی به همراه دارد. برلبم مهرسکوت است  ولی دردل خویش، من ازاین غصه و این درد روایتها دارم. کلنجین، روستای من، ای زادگاه مونس هم یار من، ای کوچه های پراز خاطره ها... ای یادآور نشاط و شادی کودکی، خواستم از قصه وزندگی  دوران گذشته ات را بازگو کنم. من ازاین درد واندوه، شادی ونشاط تو، روایتها دارم 
از کجا شروع کنم ؟ از مصیبت عظمای زلزله سال ۴۱ بگویم؟ از فریاد وناله ایی که ازهمین خرابه ها درآن شب سیاه بلند شده بود بگویم؟ ویا ازخشکسالی ها، ویا مهاجرتها، ایجاد فاصله ها، غفلتها، نشستن غبار بر 
دلها، و یا از شگفتن و رویش دلهای پاک وزلال، ایثار وفداکاری، محبت ومهربانی و نگاه لبخندآنان، ازعلما و بزرگان فرهنگ ادب وهنر...! به راستی گنجینه ایی از تاریخ فرهنگ وهنر، علم وادب کهن این سرزمین هستی. روستای زیبای من، دراین سالها با نفوذ فرهنگ شهرنشینی وتغییر سبک زندگی، مواد زائد پلاستیکی 
و زباله ها، درآن طیبعت زیبا رها گردید، وغباری بر دل محیط زیست این منطقه نشست. و اینک تصمیم داریم  با همت وتلاش وهمکاری همه همشهریان محترم ومسئولین، بابرنامه ریزی صحیح واصولی واستفاده از نظرات کارشناسان مربوطه بار دیگر محیط زیست سالم وطبیعت زیبا را به روستای کلنجین به ارمغان بیاوریم....

کلنجین ای سرای عشق وایمان 
کلنجین ای صفا بخش دل وجان

 
آواز پرندگان صدای سکوت را میشکند اکنون سپیده دم روزجمعه است. دیگر ازجنب وجوش همسایه ها برای کمک به کارهای جمعی خبری  نیست. دیگر صدای چاوش و مناجات ،صلوات  برای بدرقه مسافرعازم زیارت، خبری نیست. دیگربوی نم نم باران بر روی دیوارکاه گلی وخشتی خبری نیست. دیگر ازپختن نان محلی درتنور خانه ها خبری نیست. دیگر ازآن خانه های ایوان دار با ستون وتیرک های چوبی، که مادر بزرگ 
بردورآن ساقه گل نیلوفری را می پیچاند، خبری نیست. و وقتی برای تهیه موادلبنی محلی، به مغازه ایی رفتم، فروشنده  زمزمه ایی کرد وگفت: مدتهاست ازمواد لبنی محلی خبری نیست. اکنون من مانده ام با نانوشته های زیاد... باز هم پرنده ذهن خیالم به گذشته های دور پروازمیکند... دوست دارم این بار از دکان کربلایی اکبرهمسایه  خرید کنم درسه راهی «برج دبه» واقع شده،  درب چوبی این دکان قدیمی، با پنجره های مربع و چهارگوش شیشه ایی و ظریف درست شده بود، واردشدم، سقفی کوتاه داشت، بو و عطری مطبوع وخاص درآن پیچیده است. که در آن فضای کوچک ،  مجموعه ایی از اجناس عطاری، حبوبات، قند و شکر چای نقل و نبات وخشکبار و پارچه و هرآنچه مورد نیاز خانواده ها، وجود دارد وازسقف این دکان که از تیرچوبی درست شده بود، انواع ظروف و طناب و وسایل کشاورزی آویزان بود. پس از سلام  در حالیکه زیر نور چراغ فانوس، با چرتگه، مشغول حساب و کتاب خود بود با احترام گفتم: اکبرعمو اوغلو، تخم مرغ دارید؟ 
بالبخند پاسخ داد: بله که دارم، مال روستای خودمان است  و من درآن لحظه با چرخش نگاهم اجناس 
موجود در مغازه را تماشا می کردم و لذت می بردم.

به راه عمرصدها قصه دیدم 
سفرکرده حکایت ها شنیدم

 روزها و سالها گذشت آن مرحوم، به نظافت وتمیزی اهمیت خاصی قائل بود بطوری که همیشه  مقابل 
مغازه را آب پاشی و پاکیزه نگه می داشت و  برای حفظ  محیط زیست خود همیشه تلاش می کرد مرد مهربانی بود، نیازهای مردم رابرطرف میکرد و به کودکان همیشه شکلات 
وشیرینی می داد.یادش گرامی... روحش شاد 

به طرف امامزاده و مسجد جامع حرکت کردم درهمان ابتدا وجود بقعه زیبای امام زادگان، توجه ام را بیشتر جلب کرد. آیا  تا بحال ازخود پرسیده ایم که تا چه میزان درباره این امام زادگان، و مقبره های مختلف، تحقیق و مطالعه کرده ایم ؟ وجود امام زادگان ومقبره های مختلف و محل تعزیه خوانی(شبی یری) و مسجد در این منطقه قدمت دیرینه دارد و لازم است نسل جوان امروز، اطلاعات کافی ازتاریخ گذشته آن داشته باشد که البته وظیفه هیئت امنا وبزرگترها وعلمای روستاست که بایستی ضمن تحقیق، برای اهالی توضیح دهند. درفرصت مناسب به این موضوع می پردازیم...

به هرحال باعبوراز خیابان واز کنارمسجد جامع به دیگر دوستان عزیزمان که برای پاکسازی طبیعت اطراف روستا ازشهرها وروستا آمده بودند پیوستم. پس  ازسلام و احوالپرسی بطرف مسجد سادات حرکت کردیم من که تابحال به این مسجد نرفته بودم بسیار خوشحال بودم که این مسجد قدیمی روستا را از نزدیک 
 می ببینم. درب ورودی کوچکی داشت پس از وارد شدن در مقابلم پله هایی بودکه به طبقه دوم 
جایگاه خانمها وارد میشد ودر قسمت دیگری از ورودی، پرده ایی نسبتا ضخیم 
بود که محل ورود جایگاه آقایان بود مسجدی قدیمی با تیرک های چوبی بلند، با منبری کوچک در محراب و چایخانه که  بصورت رواق در بخشی ازکنار دیوار داخل مسجد بنا شده بود.  وجود بالکن بانرده های چوبی، بسیار دیدنی بود. دیوار این مسجد، با ضخامت زیاد که نمونه معماریهای آن دوره بوده که جهت استحکام و جلوگیری ازنفوذ گرما وسرما استفاده می گردید.  دراین مکان مقدس  نیز عزیزان اعضای محترم شورای اسلامی کلنجین ودهیارمحترم و هچنین دوستان دیگری حضورداشتند. پس از صرف چای وصبحانه که شورای محترم زحمت تدارک آنها را کشیده بود جلسه ایی کوتاه از عملکرد شورا و از برنامه های آینده ارائه گردید وهریک ازحاضرین درجلسه نیز نظرات خودرا مطرح کردند و سپس جهت  حضور در محل پاکسازی زباله ها 
درمنطقه موردنظر، هماهنگی صورت گرفت.

ولی در مدت حضورم درمسجد، به افرادی فکر میکردم که روزگاری باخلوص نیت پاک، قدم به این مکان مقدس می گذاشتند و عاقبت به دیار باقی شتافتند، از علمایی که روی این منبر روضه خوانی کردند وچه دلهایی که با معبود خود راز و نیاز ها داشتند، ومن اکنون حس میکنم که باگذشت سالیان زیاد صدای آن تلاوت قرآن 
واذان را می شنوم. الله اکبر......الله اکبر یاد آنان راگرامی میداریم.

بصورت گروهی ازمسجدسادات بطرف اطراف روستا وبه محل هشترین، محل انباشته شدن زباله ها درطبیعت حرکت کردیم باتوجه به تعداد نفرات، و وجود خودروهای مختلف وشلوغی درمحوطه کوچه وخیابان کمی برای اهالی و ساکنین سئوال برانگیز شده بود که این تعداد نفرات و هماهنگی درحرکت جمعی بسوی خارج روستا به چه منظوری است ؟ به هرحال به منطقه ایی رسیدیم که انواع زباله های پلاستیکی دردامنه تپه 
رها شده بود ووزش بادهای محلی باعث شده بودکه پوششی از جنس نایلون برروی 
گونه های گیاهی کشیده شود.

ازطرف شورای محترم روستا، مقدمات این کار بخوبی فراهم شده بود تهیه کیسه 
های بزرگ پلاستیکی ووانت ووسایل موردنیاز دیگردر محل حاضربود.

همه حاضرین با توکل برخداوندبزرگ وباعشق وعلاقه ،اتحاد وهمبستگی و یکدلی، با پوشیدن لباس مخصوص و با آمادگی بیشتر، بصورت گروهی  درجهت تلاش برای برچیدن غباری که برروی این طبیعت زیبا سایه افکنده بود آغاز کردند. همه حاضرین درجمع، فارغ ازهرنوع شغل و موقعیت اجتماعی وهمچنین اعضای محترم شورای اسلامی ودهیار، کارپاکسازی راشروع کردند.

 براثربارندگی روزهای اخیر بوی نامطلوب وآزاردهنده وجود نداشت وکار با سرعت 
زیادی ادامه داشت. عشق وعلاقه به سرزمین اجدادی ازیک طرف و انگیزه داشتن 
محیط زیست سالم و پاکیزه ازطرفی، شور شوق عجیبی دربین دوستان حاضر 
ایجادکرده بود.

لحظه ها می گذرد، کیسه های بزرگ، یکی پس ازدیگری پرمیشود. زمان که میگذرد، گونه های گیاهی ازبند انواع  زباله های پلاستیکی رهامیشوند، و با مشاهده گلهای زیبای کوچک ،شاهد لبخند زیبای طبیعت میشویم.

زدودم از رخت آلودگی را وبخشیدم دوباره زندگی را 
کلنجین ای صفابخش دل وجان 
بنازم این همه بالندگی را 

در قسمت سمت کوه زمست، دشتی بسیار زیبا وسرسبز وجود دارد که درکنارش چنددرخت تبریزی کوچک وآب روان جاری شده ازقنات به استخر کوچکی می ریزد. منظره ایی چشم نوازودل انگیزداشت. آسمان نیمه ابری ونسیم  هوای بهاری مطبوع  همراه بانم نم خفیف باران دیدنی بود. دراین محل ودر کنار این استخر مدتی استراحت کردیم هریک از دوستان درفضای کاملا صمیمی ومحبت بایکدیگر گفتگو میکردند و با صرف چای آتشی بسیار دلچسب که حاصل زحمات شورای محترم، خصوصا آقای متولی بود که تهیه و پذیرایی آنرا به عهده داشتند که تشکر ویژه داریم.

پس از ساعتی کار و تلاش برای صرف پذیرایی ناهار به منزل جناب آقای احمد آجرلو حرکت کردیم که حقیقتا زحمات زیادی متحمل شدند واز ابتدای ورود مهمانان باروی باز ولبخندبه استقبال دوستان آمدند که ازطرف همه دوستان حاضر ازایشان کمال تشکر راداریم جمع حاضر برسریک سفره پرخیر و برکت نشستند. و این جلسه باخواندن دعاوآرزوی سلامتی وموفقیت برای همه همشهریان محترم به پایان رسید. به امید سرافرازی و کلنجینی آباد و شاد.

در پایان لازم است ازهمکاری ومساعدت اعضای محترم شورای اسلامی جناب آقای عطا آجرلو وجناب آقای دکتر آجرلو وجناب آقای محرم متولی وهمچنین دهیارمحترم جناب آقای حمیدقدیانی تشکر کنیم.

همچنین از تلاش وزحمات جناب آقای عباس دمیرچی وجناب آقای کاظم آجرلو، جهت هماهنگی دربرگزاری این اردو، تشکروقدردانی میشود.

ضمنا عزیزان و بزرگوارانی  ازشهر وروستا دراین کارخیر شرکت کرده بودند که ازخداوند متعال آرزوی سلامتی وتوفیق آنان را خواستاریم.

سرکار خانم آجرلو 
سرکارخانم دمیرچی 
جناب آقای عباس دمیرچی 
،،،،،،،،،،، مجید قدیانی 
،،،،،،،،،،، کاظم آجرلو 
،،،،،،،،،،،، علی قدیانی 
،،،،،،،،،،،،  احمد آجرلو 
،،،،،،،،،،،،  رضا آرمیون 
،،،،،،،،،،،،  عباس آرمیون 
،،،،،،،،،،،،،  حاج صفر آرمیون 
،،،،،،،،،،،،  حمید آرمیون 
،،،،،،،،،،،،  قربانعلی قدیانی 
،،،،،،،،،،،،  اکبرآجرلو 
،،،،،،،،،،،،،  مجید دمیرچی 
،،،،،،،،،،،،،  مختارقدیانی 
،،،،،،،،،،،،،  قاسم دمیرچی 
،،،،،،،،،،،،،  مرتضی مطهری پور 
،،،،،،،،،،،،،  داود آجرلو 
،،،،،،،،،،،،،  قاسم دمیرچی 
وچنانچه نامی ازقلم افتاده باشد شخصا ازاین بابت عذرخواهی میکنم .

نویسنده: عباس قدیانی 
شاعر: عباس دمیرچی